داستانهای زیبا

داستانهای زیبا

روشنایی در ذهن انسان
داستانهای زیبا

داستانهای زیبا

روشنایی در ذهن انسان

Interview with god


 

*************************************************************************************
Interview with god
گفتگو با خدا
I dreamed I had an Interview with god
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم
"God asked"So you would like to Interview me?
خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
"I said"If you have the time
من در پاسخش گفتم : اگر وقت دارید
God smiled My time is eternity
خدا خندید و گفت: وقت من بی نهایت است
What questions do you have in mind for me?
در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟
What surprises you most about humankind?
پرسیدم: چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟
God answered That they get bored with childhood.
خدا پاسخ داد: کودکی شان. این که آنها از کودکی شان خسته می شوند
They rush to grow up and then long to be children again.
عجله دارند که بزرگ شوند. و بعد دوباره پس از مدت ها، آرزو می کنند که کودک باشند
That they lose their health to make money
این که آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند

And then lose their money to restore their health.

و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند
By thinking anxiously about the future. That
این که با اضطراب به آینده می نگرند
They forget the present.
و حال را فراموش کرده اند
Such that they live in neither the present nor the future.
و بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده

That they live as if they will never die.

این که که آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند
And die as if they had never lived.
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند
God's hand took mine and we were silent for a while.
دست های خدا دستانم را گرفت برای مدتی سکوت کردیم

And then I asked

و من دوباره پرسیدم
As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn?
به عنوان یک پدر می خواهی کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
To learn they cannot make anyone love them.
بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد
What they can do is let themselves be loved.
کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند
To learn that it is not good to compare themselves to others.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند
To learn that a rich person is not one who has the most.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد

But is one who needs the least.

بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد
To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در دل آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم
And it takes many years to heal them.
اما سال ها طول می کشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم
To learn that there are persons who love them dearly.
بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند
But simply do not know how to express or show their feelings.
فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند

To learn that two people can look at the same thing and see it differently.

بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.

بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند
They must forgive themselves.
بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند
And just know that I am here.
فقط این که بدانند من اینجا هستم
Always
همیشه
پیامی پر ازامید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.